-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 مردادماه سال 1384 16:44
به نام جنون عشق تقدیم به همه عزیزان که تشریف اوردند دوستتون دارم (وحیدرشیدی) عشق را فریاد بزن...عشق معجزه ماست... در یک دفتر قدیمی .... در تکرار یک داستان... بر پله های سنگی سر نوشت کدام سال....کدام فصل ؟ کدام روز....کدام شنبه ؟ کدامین فریاد ما را به بودن دعوت کرد؟ هر دو در بهار...هر دو در یک روز.. متولد شدیم... و یک...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 خردادماه سال 1384 03:41
من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد ! همه اندیشه ه ام اندیشیه فردا است ، وجودم از تمنای تو سرشار است ، زمان - در بستر شب - خواب وبیدار است ، هوا آرام ، شب خاموش ، راه آسمانها باز ... خیالم چون کبوترهای وحشی می کنند پرواز ... رود آنجا که می بافند کولی هاب جادو ، گیسوی شب را ؛ همان جاها ، که شب ها در رواق کهکشان ها عود...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 13 خردادماه سال 1384 01:10
سلام را همراه قایق عشق که با پاروهای ارزو در دریای محبت شناورست به سوی قلبت روانه می دارم امید دارم که تو نیز پذیرای ان باشی. وبعد از رفتنت........ شبی از پشت یک نمناکی نمناک وبارانی تو را با لهجهی گلهای نیلوفرصدا کردم تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ ارزوهایت دعا کردم پس از یک جستجوی نقره ای در کوچه های ابی احساس...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1384 18:10
با سلام امروز سعی بر این دارم که با گذاشتن عکسهای از شهرستان مرزی گرمی سعی بر بردن شهرمون واشنایی این شهرستان در تمام ایران را داشته باشم گرمی نمای بالا زمستانی: گرمی از نمای زمستان کوه: گرمی فضای سبز: گرمی زیبایی شب: گرمی شهر بازی: گرمی فضای دور:
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 اسفندماه سال 1383 19:37
من میدانم من که میدانم شبی عمرم به پایان میرسد نوبت خاموشی من سهل واسان میرسد من که می دانم که تا سرگرم بزم ومستی ام مرگ ویرانگر چه بی رحم وشتابان میرسد من که میدانم به دنیا اعتباری نیست بین مرگ وادمی قول وقراری نیست من که میدانم اجل ناخوانده وبیدادگر سرزده می اید و راه فراری نیست پس چرا عاشق نباشم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 اسفندماه سال 1383 17:02
عشق از دیدگاه معلمین دبیر زیست: عشق مرضی است که میکروب آن از طریق چشم وارد بدن میشود . دبیر شیمی: عشق تنها اسیدی است که در قلب اثر دارد. دبیر دینی: عشق یک موهبت الهی است که خداوند برای بندگانش هدیه کرده است. دبیر ریاضی: نسبت عشق به بدن مثل نسبت خون است به بدن. دبیر فیزیک: جوان مانند آهنربایی است که هر عشقی را به طرف...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 اسفندماه سال 1383 13:04
خسته شدم: خسته شدم بس که دردو غم زندگی را بر دوشم کشیدم خسته شدم: دیگر دستانم توان نوشتم را ندارند که از دردو غمم بنویسم خسته شدم: خسته از رنج و عذابی که هیچ وقت دوست نداشتم همراهم باشد خسته شدم: خسته از دنیایی که مردمانش به خاطر پول نمیتوانند بر خود غلبه کنند خسته شدم: دیگر میخواهم دور از هرنوع دروغ و حیله ای باشم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 9 اسفندماه سال 1383 22:52
شهرستان گرمی: سلام: بر تو ای بهترین دیار من چه ظلمها که در حقت نشده وچه شهدایی که در دیارت جان نثار نکردند. اگر هزاران شهر زیبا درکنارت جمع گردد باز تو بهترین دیار منی امیدوارم با یاری مسئولین و به یاری مردم شهری زیباتر وابادتر داشته باشیم اگر شهر دیار من است بهترین است اگر شهر شهر توست بهترینش کن
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 9 اسفندماه سال 1383 01:29
عاشق شده بود عاشق شده بود و میترسید از رسوایی. غرورش اجازه نمیداد عشقش را بروز دهد. اگر جوانک او را نمیخواست چه؟! خانوادهاش چه میگفتند؟! تمام فکرش را مشغول کردهبود, احساس گناه میکرد که تا این حد به یک پسر علاقهمند است بدون آنکه این علاقه را به طرز معقولی عنوان کند. ا حساس نوعی خیانت. تصمیم گرفت معشوقی برای...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 9 اسفندماه سال 1383 01:03
من ، تو ، شوق رسیدن! می گویند: بتاب! از بدو دلدادگی تا انتهای سرگشتگی! و من؛ مات! تنها در افکار خود سایه روشن می زنم! می گویند: بخوان! از ابتدای خلقت تا روزهای نیامده! و من؛ مبهوت! در آشفتگی خود فریاد می زنم! می گویند: برقص! از بلندای ناز تا خواهش نیاز! و من؛ بی تاب! دوش به دوش پروانه ها دیوانه می شوم! می گویند: بمان!...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 بهمنماه سال 1383 23:34
با کدامین: رنگ بنویسم که همه رنگها رنگ ماتم بر خود گرفته اند ا ز کدامین: درد بگویم که بر همه ای دردها برایم علاجی پیدا نشده در کدامین: عشق بسوزم که در تمام عشقها اتش جهنمی وجود دارد بر کدامین: اه بنالم که تمام اه وناله های زندگی بر دوشم قرار گرفته است ناله کدامین: درد را فراموش کنم که ناله همه دردها برایم سوزناک است...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 بهمنماه سال 1383 23:29
من معتفدم من معتقدم: زندگی شروع نخواهد شداگر عشق نباشد من معتقدم: غنچه گل نخواهد شد وشبنم بر گونه گل دست نوازش نخواهد کشیداگرمرگ پایان زندگی باشد وباز معتقدم: اگر نتوان بر روی کاغذخط عشق افرید نمی توان در میان امواج اسمان شناراتجربه کرد مرداب ارزو مرداب ارزو غرق شدنی است سعی کن پا بر نیلوفری که بر روی ان است نگذاری...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 بهمنماه سال 1383 23:23
ای کاش ای کاش: سروحیاطمان قامت خم می کردتاهرگز منشاغم قرارنمیگرفت ای کاش: واژه حقیقت انقدر با لبها اشنا بودکه برای ادای ان نیازی به شهامت نبود ای کاش: پروانه گریه های شمع را باور میکرد وبا بالهای رنگیش اشک اوراپاک مینمود ای کاش: شب تاریک قدر ستاره را می دانست تا هرگزبضچه اسمان خالی از ستاره نمی شد ای کاش: دل اسمان حرف...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 بهمنماه سال 1383 23:20
عشق پنهان عشق پنهان.حدیث زندگی.عشق ونفرت.گذشت و خودخواهی و...است. سه برادر.دردیاری که دیار اجدادی انها نیست همچون غریبه هایی ره گم کرده در وادی پرپیچ وخم زندگی به پیش می روند.انها هنوز کودکند که بر اثر حادثه ای پدر را از دست داده ودر میابند که بایستی بار سنگین زندگی را بر دوش بگیرند ودریای توفان زده. قایق بدون سکان را...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 بهمنماه سال 1383 00:42
دیشب: بادی سهمگین.تک برگ باقیمانده درختان را کند و چه بی رحمانه مرتکب این عمل شد دیشب: ماه صورت پنهان خود را برایم نمایان ساخت.وچقدر هراس انگیزبود این نیمه پنهان شد دیشب: با یک وزش دفتر هزاربرگ دلم چه راحت پاره گشت وچه راحت سطر به سطر ارزویم زنگ غربت گرفت دیشب: باز زندگی اشک را بر اتش درونم فرو ریخت وان را وسیله ای...
-
رندگی
دوشنبه 19 بهمنماه سال 1383 00:19
زندگی : زندگی جوانی پرشور وبا نشاط ونا اشنا با غمهای دنیا ناگهان بر اثر یورش گناهی دستخوش نا ملایمات میگردد وقدم در درون دنیای عشق و وفا می نهد . خودخواهیها وامیال سرکش وحیوانی عروسکهای انسان نما بنای رویاهای بی پایان وارزوهای طلائیش را در هم میریزد ونابودمیسازد وساحل ارام زندگیش در معرض طوفانهای سهمگین دردورنج دریای...