سلام را همراه قایق عشق که با پاروهای ارزو در دریای
 
محبت شناورست به سوی

قلبت روانه می دارم امید دارم که تو نیز پذیرای ان باشی.

وبعد از رفتنت........

شبی از پشت یک نمناکی نمناک وبارانی تو را با
 
لهجهی گلهای نیلوفرصدا کردم تمام

شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ ارزوهایت دعا کردم

پس از یک جستجوی نقره ای در کوچه های ابی
 
احساس تو را از بین گلهایی که در

تنهائیم روئید با حسرت جدا کردم و تو در
 
پاسخ ابی ترین موج دلم گفتی:

دلم حیران و سرگردان چشمانیست رویایی و من
 
تنها برای دیدن زیباای ان چشم تو

را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم همسن بود

اخرین خرفت ومن بعد از عبور تلخ

غمگینت حریم چشمهایم را به روس اشکی از جنس غروب

ساکت نارنجی خورشید واکردم نمی دانم

چرارفتی نمی دانم چرا؟

شاید خطا کردم وتو بی انکه فکر غربت چشمان من

باشی نمی دانم کجا تا کی برای

چه رغتی وبعد از رقتنت باران چه معصومانه می بارید

و بعد از رفتنت یک قلب ترک برداشت

و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم گشت

بعد از رفتنت انگار کسی حس کرد که من بی تو
 
هر لحظه هزاران با خواهم مرد.

و بعد از رفتنت دریاچه بغضی کرد کسی نفهمید
 
که تو مرا ازیاد خواهی برد

در پاییزیترین ویرانی یک دل میان غصه ای از جنس کوچک یا لبر

نمی دانم چرا شاید به رسم عادت پرونگی مان باز برای

شادی و خوشبختی باغ قشنگ ارزویت دعا کردم

نظر یاذتون نره قربانه شما

نظرات 1 + ارسال نظر
سعید داوودی جمعه 13 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 11:18 ب.ظ http://www.saed-davodi.persianblog.com

با عرض سلام خدمت دوست گرامی
سایت بسیار جالبی دارید امیدوارم از این بهتر هم بشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد