ای کاش
ای کاش:
سروحیاطمان قامت خم می کردتاهرگز منشاغم قرارنمیگرفت
ای کاش:
واژه حقیقت انقدر با لبها اشنا بودکه برای ادای ان نیازی به شهامت نبود
ای کاش:
پروانه گریه های شمع را باور میکرد وبا بالهای رنگیش اشک اوراپاک مینمود
ای کاش:
شب تاریک قدر ستاره را می دانست تا هرگزبضچه اسمان خالی از ستاره نمی شد
ای کاش:
دل اسمان حرف کویری را میفهمیدوصوتی هرچند کوتاه به حال لو میگریست
ای کاش:
فریادها انقدر سکوت را باور می کردند که نخواهند بر حریم دلنشین تجاوزکنند
ای کاش:
کین وعاطفه مهربانتراز این با هم رفتار می کردند و هرگز دل همدیگرو نمی شکستند
خیلی قشنگ بود موفق باشی