دیشب:

بادی سهمگین.تک برگ باقیمانده درختان را کند و چه بی رحمانه مرتکب این عمل شد

دیشب:

ماه صورت پنهان خود را برایم نمایان ساخت.وچقدر هراس انگیزبود این نیمه پنهان شد

دیشب:

با یک وزش دفتر هزاربرگ دلم چه راحت پاره گشت وچه راحت سطر به سطر ارزویم زنگ غربت گرفت

دیشب:

باز زندگی اشک را بر اتش درونم فرو ریخت وان را وسیله ای برای خالی کردن کاسه بغضم نمود

دیشب:

دوباره قلم به شکوه برداشتم و پلکهایم راشستم که دیگر نخواهد ناپاکیهارا ببیند

دیشب:

زمین دوباره در مقابل خورشید زندگیم قرار گرفت.واین بار کسوف چه مضرراتی که بر من واردکرد

دیشب:

قایق کوچک ارزوهایم را دریاچه بی رحمانه در خودکشید.وکاغذمچاله شده ای را بسویم پرتاب کرد

دیشب:

موج چه وحشیانه سیلی برگونه امیدم نواخت وکبودی این سیلی تا دلم نفوذکرد

دیشب:

کدامین دست زنجیر ارزوهایم را گست وشبنم را دوباره تارو نمناک کرد

دیشب:

که بود انکه ناخودای کشتیم را ربود و مرا در میان امواج خوروشان با کشتی شکسته وانهاد

دیشب:

گلهای قالی چگونه مرا به تمسخر گرفتند درحالی که ازاشوب درونم اگاه بودند

دیشب:

چه کسی بود آن بدنظری که ارامش ساحلم راچشم زد وطوفان روانه وجودم کرد

دیشب:

کدامین قلم فرسوده ورقه سفید امیدم را خط زد وسیاه وخط خطی کرد

هرگز هرگز:

نخواهم بخشید کسی را که مرا چشمان مرا دل من را بیازارد و امید ارزوهایم از من بگیرد

نظرات 2 + ارسال نظر
سمین شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 01:22 ق.ظ

مگه نگفتم توی سایتت خداحافظ زندگی نگوووووووووووو

باسلام خدمت ابجی سمین

ابجی سمین به به شما گل دادم که دیگه خداحافظ
زندگی نگویم ونخوام گفت(ولی غم دنیا که فراموشی نیست)
قربانت
وحید

نغمه شنبه 4 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 08:50 ب.ظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد